سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راهیان... گامی در امتداد خون شهیدان


بـســــــم رب الــعــشــــــــق... خدایــا!... دوست داشتم گامهایم آسمانـــی می بـود! و در انتهــای هر گـــام، روزنـــه ای می یافتــم. و در پــایــــان راه، به خــورشیــــد می رسیــدم! افـســـوس که ایـن دل هـــای تاریــک نمی گــذارند... ای سایه های سیاه! پرده بردارید، روی برگردانید و بگذارید خورشیــد بتــابد. بگـــذارید کمـــر راست کند که سخـت رنجـور و خمیـده است. بگذاریـــد راه را پیـــدا کنــیــــم... که مــــا از گمــراهــــی بیـــزاریم

بسم الله...
ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

"آنان که رفتند کاری حسینی کردند، آنان که ماندند کاری زینبی کنند."
این، جمله ایست که بارها و بارها شنیده ایم و ساده از کنارش گذشته ایم.
جمله ای که شهید سید مرتضی آوینی برای امروز ما گفت و رفت؛ اما افسوس که امروز هر کسی هر طور که می خواهد، آنرا برای خودش بازنویسی می کند...
هر کس به نوعی آنرا برای خودش تغییر میدهد، کم و زیاد می کند، بالا و پائین می کند، تفسیر می کند، معنی می کند و سرخوش است از اینکه فقط این جمله را حفظ کرده است:
آنان که رفتند، کاری حسینی کردند، ما هم انشاءالله کاری زینبی خواهیم کرد.
آنان که رفتند، کاری حسینی کردند، پس هر وقت حالش بود ماهم کاری زینبی می کنیم.
آنان که رفتند، کاری حسینی کردند، ماهم دوست داریم کاری زینبی کنیم.
آنان که رفتند، کاری حسینی کردند،  ما هم باید کاری زینبی کنیم؟!
آنان که رفتند، کاری حسینی کردند، کار زینبی یعنی چی؟...
و...
هر کس به شکلی و روشی این جمله را به سخره می گیرد و با آن بازی می کند.
باز خانه شان آباد که دست کم قبول دارند "آنان که رفتند کاری حسینی کردند"؛ برخی ولی می گویند، می خواستند کاری حسینی نکنند... حالا هم که کرده اند دستشان درد نکند. دیگر تمام شده،دیگر دورانش گذشته...
اما من می گویم: آنان که رفتند کاری حسینی کردند، شما اگر مَردید کاری زینبی کنید!!!
...
خمیازه کشیدن پشت میز بیت المال و تکیه بر صندلی بیت المال بس است...
آیا هنوز وقتش نشده که از خط خطی با خودکار بیت المال بر روی روزنامه صبح دست بکشیم و به وظیفه اصلی بپردازیم؟
آیا هنوز وقتش نشده که کمر همت بر بندیم و کفش های خودمان را با دمپایی های راحتی پشت میزمان عوض کنیم و راهی میدان عمل شویم؟
آیا هنوز وقت آن نرسیده که پاسخگویی به مردم بیچاره را به نوشیدن چای داغ ترجیح دهیم؟ شاید مادر یا پدر شهید بود... میدانی چقدر زود آهش می گیرد؟
آیا هنوز وقتش نشده که عکس شهدا را که برای ریا بر دیوار اتاق زده ایم، ببینیم ولی عکسشان عمل نکنیم؟
...
هشت سال دفاع مقدس، هشت سال رشادت و ایثار، هشت سال فداکاری و از جان گذشتگی و... را کرده ایم یک هفته و گذاشته ایم لای تقویم و سالی یک بار به آن سری می زنیم تا یادمان نرود که گزارش کار باید کامل باشد...
واین میشود کار زینبی!!!
افسوس... آنان که باید کاری زینبی می کردند، امروز شده اند بدتر از ابن زیاد...
...تازه دنبال حلالیت گرفتن برای یزیدند
کاش می شد فهمید شهدا که بودند...
راستی چرا جنگ شد؟
هشت سال جنگیدیم و شهید دادیم ، جان بر کف نهادیم تا امروز یک مشت اراضل بیایند و کودتا کنند؟
زهی خیال باطل...
آگاه باشید و بدانید که خاک این وطن به خون شهدا آغشته است...
هر که مرد جنگ با این مرز و بوم است باید قبل جنگ، پرچم سفید در جیبش داشته باشد وگرنه باید آماده مرگ باشد...
و باز هم افسوس... که ما خواب نیستیم... بلکه خود را به خواب زده ایم و این تلنگر ها کارساز نمی افتد و غافلیم که فردایمان سیاه خواهد بود اگر اینچنین بمانیم...

والسلام


نگاشته شد در به قلم حامد سلطانی