یک قاصدک خمید، در یک شب سیاه | باز اهرمن رسید، با خیلی از سپاه
یک کودک دوپا،در زیر چکمه ها | فریاد میزند، بن بست گشته راه
این خط بی کلام، این وصل بی سلام | این بند بی لجام، بر دست بی گناه
ذکر لبان خشک، حرف نگاه سرد | با مقتدای خویش، روحی لک الفداه
یک نعره خموش،یک عزم پرخروش | اشکی کنار چشم، یک دست بی سلاح
طوفانی از ستم، گردابی از ستیز | یک عقده از قدیم، یک طفل بی پناه
یک غوطه عمیق، یک هجمه خبیث | یک پنجه پلید، بر روی ماهِ ماه
ناگاه اتحاد، یک اتحاد سرخ | یک دستِ مشتِ سخت، یک پلک، یک نگاه
گامی به سوی نور، یک شعر پرغرور | یک آسمان پرید، تا اوج تا اِله
بهمن ماه 1390